مخاطبای صفر و‌صدی

امسال سه تا مدرسه تاپ شهر درس می دم و امسال از همیشه خسته ترم. ۳۱۰ تا دانش اموز دارم که جدا از خصوصیات اخلاقی متفاوت، در سطوح بالایی از ادعا به سر می برن ( اکثرشون، نه همه) ولی الان که داشتم‌ورقه های امتحان ترمشونو تصحیح می کردم و هرازگاهی اسمشونم می خوندم، به یه نکته جالب رسیدم. 

ادما تو دوست داشتن من صفر و‌ صدن. یا خیلی دوستم دارن یا ازم‌متنفرن. با اینکه اخلاق من برای همه ی این ۳۱۰ تا آدم یکسانه ولی بعضیاشون دیوانه وار دوستم‌دارن و بعضیا به هیچ وجه باهام حال نمی کنن(:

حالا اینو از کجا می گم؟! از رفتار والدینشون! مثلا یه روز صبح همینکه وارد مدرسه شدم دیدم یه خانم موجه و شیک اومد جلو که، نمی دونید چقدر خوشحالم بالاخره دیدمتون، یکتا انقدر از شما تو‌خونه و بین اعضای خانواده تعریف کرده که حتی دایی و خاله هاشم شما رو‌می شناسن! من امروز فقط اومدم ببینم خانمی که دخترم عاشقش شده و فقط به عشق اون دائم کتاب علوم دستشه کیه! بعدم‌ازم‌خواهش کرد یه روز یا دعوتشو‌قبول کنم برم خونشون یا افتخار بدم باهاشون برم کافی شاپ(:

یا همین چند روز پیش وقتی از کلاس داشتم می رفتم دفتر، معاون مدرسه گفت مادر یکی از بچه ها دنبالت می گشت. رفتم بیرون دیدم یه خانمی خودشو مادر یکی از بچه ها معرفی کرد و فقط برای من تو یه پاکت کادوی روز مادر اورده بود.(مبلغی پول) و گفت امیدوارم نگاه فاطمه زهرا همیشه به زندگیتون باشه.

از اون طرف بعضی از بچه ها یه جوری ازم بدشون میاد که انگار سالیان سال باهم پدرکشتگی داشتیم. هی به خاطر اونا باید به مدیر و‌مسئول پاسخگو باشم چرا ایشون فیزیکو یاد نمی گیره، یا چرا نمره ش ۰/۲۵ کم شده.

و جالب تر ااینکه هیچکدوم از این دو گروه اونقدر که فکر می کنن برام‌اهمیت ندارن. به قول مدیر اون مدرسه( پیرامون‌موضوع یکی از بچه ها که بهم‌ علاقمند شده بود و‌من به ابراز احساساتش واکنشی نشون نمی دادم) : بدبخت نمی دونن دارن رو‌دیوار کی خاطره می نویسه((:

  • میس واو

خاطره های اشتباهی مینویسن 🫠😂

 

یه دبیر داشتم‌نگاه بچه ها دقیقا بهش صفر و صدی بود . البته به خاطر بیش از حد مذهبی بودنش این واقعه رو طبیعی میدونستم . برای شمارو نمیدونم :))))

به مذهبی بودن یا نبودنم نباید ربطی داشته باشه، چون از اقشار مختلف در هر دو‌گروه هستن(:
ولی کلا من آدم ناتوان در ابراز احساساتم هستم. به خاطر همین برام‌قابل درک تره که ازم بدشون بیاد تا یه جور خفنی در عشقم‌ذوب شن((: در حالیکه تعداد ادمای این مدلی در موردم بیشتره، با کمال تعجب!

حتما یک چیزی درون تون دیدن . الکی نیست .

نوجوون ها تو اون سن چیز هایی می‌بینن که بزرگترا کمتر درک میکنن .

نمی دونم والا! به قول یه نفر ان‌شاالله که خیره(:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

گاه نوشت های صورتی من!

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

اینجا دختری می نویسد که نمی داند...
♢ خوب است با عادت های بد، یا بد است با عادت های خوب.
♢ آرام است، بعضی وقت ها شلوغ، یا شلوغ است بعضی وقت ها آرام.
♢ شاد است، بعضی وقت ها غمگین، یا غمگین است بعضی وقت ها شاد.
♢ شجاع است، بعضی وقت ها ترسو، یا ترسو است بعضی وقت ها شجاع.
♢ عاشق است، بعضی وقت ها فارغ، یا فارغ است بعضی وقت ها عاشق.
اینجا دختری معمولی از لحظه ها و افکارش می نویسد.

♤ به منظور دنبال شدن، نوشته هامو دنبال نکنید. دنبال کردن نوشته های هرکس کاملا سلیقه ایه.
Designed By Erfan Powered by Bayan