از این روزا(۱)

احساس می کنم به اندازه تمام زندگیم اشتباه کردم. به اندازه ی همه ی روزایی که از ترس غلط املایی چیزی نمی نوشتم یهو معلم برگمو بهم داد و صفر شدم. دلم می خواد زمان به عقب برگرده. به چند ماه پیش و من روال عادی زندگیمو ادامه بدم. نمی دونم ناگهان چی شد که الان اینجام.

روزای زیادی وقتی غمگین بودم میومدم اینجا انقدر می نوشتم تا ذهنم از همه چی خالی بشه. فکر می کردم اگه یه روز خدا خواست و ازدواج کردم دیگه ناراحتی هامو اینجا نمی نویسم. فکر می کردم میشینم روبه روی یه ادم که انتخابمه، که عشقمه، که بخش زیادی از دنیامه و به جای فشردن دکمه های کیبورد و نوشتن غصه هام، دستمو می ذارم تو دستش و دستشو می فشرم. این برای منی که یه ادم کاملا منطقی ام‌ شبیه یک زندگی مشترک‌ایده ال بود.

الان اما وقتی به زندگیم نگاه می کنم می بینم هر لحظه دوست دارم همه چی به عقب برگرده. 

  • میس واو

میسیز واو(۱)

نمی دونم یه روزی اینجا رو می خونی یا نه ولی امروز که اینا رو می نویسم تقریبا یک ماه و نیم از ورق خوردن برگ‌جدیدی از زندگیم می گذره. یک ماه و نیم از روزی که چشمامو بستم و اجازه دادم دست تقدیر منو به نقطه ای که در نظر گرفته ببره. تقریبا ۶ ماه پیش ناگهان در مسیر زندگیم سبز شدی. در مسیر زندگی کسی که بعدها بارها ازش پرسیدی چی شد که " میس واو" به من بله گفت و من هر بار قسم خوردم که واقعا نمی دونم چرا. برخلاف چیزی که منتظرش بودم زندگی مشترکمو با عشق شروع نکردم. انتظار داشتم شروع زندگی مشترکم مثل زمزمه عاشقانه ای باشه که پیرزنی تنها در کلبه ای دور افتاده به یاد یک عشق قدیمی زیر لب نجوا می کنه. اما اینجوری نبود. " میس واو" دختری که اولین چیزی که در نگاه اول در موردش می گفتن غرور و سخت پسندیش بود داشت با کسی آشنا می شد که هیچچچ کدوم از ملاک های مورد نظرش رو نداشت. با مردی که تصور می کرد مهربونه و همین مهربونیش اونو به ادامه دادن رابطه آشنایی ترغیب می کرد. ادامه می داد بدون اینکه ذره ای به علاقه ش به اون فرد اضافه بشه. میس واو شبیه یک ربات شده بود که حتی زمزمه های عاشقانه ی پسرک هم تو گوشش دروغ می نمود و "دوستت دارم" هاش دلشو نمی لرزوند. شاید یادت نیاد ولی اون روزی که التماس کردی دستتو بگیرم، تو اولین پسری بوده که دستمو تو دستاش می ذاشتم ولی حتی اندکی تپش قلبم بیشتر نشد در حالیکه قبل از اون تصور می کردم شاید اوین بار که این اتفاق بیفته اشکهام جاری بشه، منی که همیشه خودمو برای فقط یک نفر از هر آلودگی حفظ کرده بودم. حالا تو اون یک نفر بودی بدون اینکه بهت حس خاصی داشته باشم.

ادامه داره...

  • میس واو

گاه نوشت های صورتی من!

من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

اینجا دختری می نویسد که نمی داند...
♢ خوب است با عادت های بد، یا بد است با عادت های خوب.
♢ آرام است، بعضی وقت ها شلوغ، یا شلوغ است بعضی وقت ها آرام.
♢ شاد است، بعضی وقت ها غمگین، یا غمگین است بعضی وقت ها شاد.
♢ شجاع است، بعضی وقت ها ترسو، یا ترسو است بعضی وقت ها شجاع.
♢ عاشق است، بعضی وقت ها فارغ، یا فارغ است بعضی وقت ها عاشق.
اینجا دختری معمولی از لحظه ها و افکارش می نویسد.

♤ به منظور دنبال شدن، نوشته هامو دنبال نکنید. دنبال کردن نوشته های هرکس کاملا سلیقه ایه.
Designed By Erfan Powered by Bayan